تجسم
یکی از روزها که من در حال رانندگی بودم و بشدت احساس
خستگی و کصالت میکردم، باید برای بیدارماندن نیز می جنگیدم.
دلیل اینکه میتوانستم مطمئن باشم که واقعاً خسته بودم این بود که، وقتی یکی از لاستیکهای موترم پنچرشد، اولین جواب من این بود: «خوب، هیچ مشکلی نیست.لاستیک عقب است من می توانم بدون آن لاستیک به رانندگی ادامه دهم.»
در واقع مدتی طول کشید تا متوجه شدم اشتباه بزرگ درآمیخته با این طرز تفکر وجود دارد.
وقتی می شنویم که مردم به تولد عیسی از باکره که گویا یک تقلب است تاخت وتاز می کنند، اولین پاسخ ما ممکن است این باشد که مسیحیت می تواند بدون تولد باکره عمل کند. ویا فکرمیکنیم که هنوز به اندازه کافی چرخ در مسیحیت وجود دارد تا بتواند کار کند. بیاید در این مورد سکوت کنیم.
اما سپس کمی سرعت خود را کاهش می دهیم و شروع به تفکر عمیق می کنیم
و متوجه می شویم، هی، یک دقیقه صبر کنید، تولد باکره لاستیک زاپاس مسیحیت نیست. این یک تایر کاملا ضروری است، بدون آن مسیحیت کار نخواهد کرد.
بیایید ابتدا به آن حملات به تولد باکره نگاه کنیم. آن حملات از چه زمانی آغاز شد؟
و این حملات از کجا می آیند؟
یوحنا ۸:۴۱
” شما كارهای پدر خود را بجا میآورید.» آنها به او گفتند: «ما حرامزاده نیستیم، ما یک پدر داریم و آن خود خداست»
در زبانی اصل نوشتجات، تاکید براین است، که ما از زنا زاده نشدیم، و ما نامشروع نیستیم.
خوب، اگرما نامشروع نیستیم، چه کسی ممکن است باشد؟ این دقیقا چیز بود که به زبان نمی آوردند، اما واضحاً منظورشان این بود که عیسی، تو از زنا متولد شدی. آیا واقعا میدانی پدرت کی است؟
با نگاهی به ادبیات یهود، عیسی را به عنوان پسر نامشروع مریم خواهید دید. اشاراتی مبنی بر نامشروع بودن عیسی در قرن دوم و سوم در بین غیر یهودیان و یهودیان گسترده بود
در قرن هجدهم انقلابی در تفکر به نام روشنگری رخ داد که فکر می کرد شک کردن در معجزات واقعاً جالب است. از آنجایی که معجزات بسیار غیر معمول هستند، آنها شک داشتند که اصلاً معجزه اتفاق بیفتد.
آیا گاهی به ذهنشان خطور کرده است که تصورشان از تاریخ بدون معجزه یک افسانه است… و آنچه را که اسطوره می نامند (مثلاً تولد باکره) در واقع تاریخ بوده است؟ امروز ما فمینیستهایی داریم که میگویند مریم تحقیر شده است و در قضیه تولد مسیح مورد استفاده قرار گرفته است.آیا میبینید مریم شاکی باشد؟
امروز ما همچنین گروهی از علمای لیبرال را داریم که دور هم جمع شدند و تولد باکره را انکار کردند. آنها رای دادند که مریم حتماً با یوسف یا معشوقه ای خود رابطه جنسی داشته است. شاید برایتان جالب باشد بدانید که آنها همچنین گفتند دیدار با مجوسیان یا (ستاره شناسان) ساختگی، قتل عام پسران دو ساله و کمتر از آن تخیلی و فرار خانواده مقدس به مصر یک تمثیل است.
آنها گفتند که بر اساس شواهد تجربی واقعی به این نتایج دست یافتند. حالا سوال مطرح میشود که چگونه درباره باکرگی یک نفر در 20 قرن پیش تحقیق می کنید؟ اما بازم خود را از علمای بزرگ می دانید. فقط از آنها بپرسید! اگر ادبیات خدایان را در زمان یونان مطالعه کنید، برای یافتن داستانهایی از رابطه جنسی خدایان المپیک با زنان، نیازی به جستجوی دوری نخواهید داشت، و به نظر میرسد برخی «دانشمندان» تولد باکره را در همین دسته قرار میدهند.
تا حد زیادی برای تکرار حملات به عیسی در طول ۲۰۰۰سال قبل. هر چند وقت یکبار در تلویزیون فیلمی از تخریب یک ساختمان عظیم خواهید دید. شرکت که مسئول تخریب است ساختمان را بمباران نمی کند یا موشک به داخل آن شلیک نمی کند. آنها کارشناسان را به داخل ساختمان می فرستند و دینامیت را روی چند ستون کلیدی ساختمان می بندند، وآن ستون های کلیدی را منفجر می کنند وسپس کل ساختمان به راحتی فرو می ریزد – اما مطمئناً توده عظیمی از آواربجا خواهد ماند.. پیدا کردن ستونهای کلیدی آن ساختمان فقط به خِرد نیاز دارد.
تولد باکره یکی از پشتوانه های کلیدی مطلق مسیحیت است. وقتی دینامیت را به آن ببندید، وآن را منفجر کنید، مطمئناً تمام مسیحیت به آرامی فرو خواهد ریخت. شیطان می داند چه چیزی برای خدا مهم است. او در حمله به آنچه برای خدا مهم است تخصص دارد. او می خواهد آنچه را که برای خدا با ارزش است از بین ببرد – به همین دلیل است که او به مسایل خاصی چون ازدواج، رابطه جنسی، و خانواده حمله می کند، حتی شاید بیشتر از اینها.
پاسخ شما ممکن است خیلی خوب باشد، باشه مگر نه؟
یک فرد عاقل نبردهای خود را با دقت انتخاب می کند.
آیا این نبرد ارزش شرکت کردن را دارد؟
چرا باید برای شما مهم باشد؟
چرا درقضیه تولد باکره محکم و استوارایستاده اید؟
دلایل متعددی وجود دارد که چرا باید برای تولد باکره محکم ایستادگی کنیم، اما ترتیب مشخصِ ندارند.
اگر تولد باکره نباشد، خدا با ما نیست.
متی ۲۳ـ ۱:۱۸
” واقعۀ تولد عيسی مسيح به اين شرح است: مريم، مادر عيسی كه در عقد يوسف بود، قبل از ازدواج با او، بوسيلۀ روحالقدس آبستن شد. يوسف كه سخت پایبند اصول اخلاق بود، بر آن شد كه نامزدی خود را بهم بزند، اما درنظر داشت اين كار را در خفا انجام دهد تا مبادا مريم بیآبرو شود. او غرق در اينگونه افكار بود كه بخواب رفت. در خواب فرشتهای را ديد كه به او گفت: «يوسف، پسر داود، از ازدواج با مريم نگران نباش. كودكی كه در رَحِم اوست، از روحالقدس است. او پسری خواهد زاييد، و تو نام او را عيسی (يعنی نجات دهنده) خواهی نهاد، چون او قوم خود را از گناهانشان خواهد رهانيد.» و اين همان پيغامی است كه خداوند قرنها قبل به زبان نبی خود «اشعيا» فرموده بود: «بنگريد! دختری باكره آبستن خواهد شد و پسری بدنيا خواهد آورد، و او را عمانوئيل خواهند ناميد.» (عمانوئيل بزبان عبری به معنی) «خدا با ما» است.“
در اینجا فرشته ای با یوسف صحبت می کند، وشما می دانید که یوسف به کسی نیاز داشت که با اوهم صحبت شود و توضیح دهد که شریک زندگی اش چگونه باردار است.
فرشته نه تنها به یوسف گفت که روحالقدوس مسئول این بارداری است، بلکه به او گفت این نوزاد «امانوئل» نامیده میشود، (یعنی خدا با ماااست.)
این نوزاد که از ازل وجود داشته است، درست مانند خدای پدر و خدای روح القدس، با هر دو آن برابر است، روزی درسیاره زمین قدم خواهد گذاشت.
او می خواست غم و اندوهی ما را تجربه کند.
او می خواست با تجربه کردن یاد بگیرد که کار با عرق پیشانی به چه معناست.
او با تجربه کردن میآموخت که وسوسه شدن به چه معناست.
. او با تجربه کردن می آموخت که معنی طرد شدن چیست
او با تجربه کردن می آموخت که رنج کشیدن به چه معناست.
کسانی که به او اعتماد دارند، به تجربه خواهند آموخت که معنای مردن برای گناه، دفن شدن با او درحیات قبلی مان، قیام با او، صعود با او، و پیروز شدن بر گناهی یعنی چی.
به جز – اگر تولد باکره هرگز اتفاق نمی افتاد، عیسی خدا نمی بود بلکه
فقط یک مرد معمولی میبود. و اگر خدا با ما نمیبود چیزی برای یاد گرفتن هم نمی بود.
اگر تولد باکره هرگز اتفاق نمی افتاد، عیسی ناجی نبود و به عنوان قربانی کامل برای گناهان ما رد صلاحیت می شد. آن نوزادِ در آخور را نمی توان از آن بدن روی صلیب جدا کرد که برای گناهان ما رنج می برد. جدا کردن میلاد مسیح از جمعه خوب به این معنی است که میلاد مسیح محکوم به شکست است. (محکوم به فروپاشی و تبدیل شدن به یک موضوع احساساتی و بی معنی.)
۲قرنتیان ۵:۲۱
” زيرا خدا بار گناهان ما را بر دوش مسيح بیگناه گذاشت، تا ما بعنوان پيروان او، آنطور كه مورد پسند خداست، نيک و عادل شويم.“
این آیه کلیدی را باید حفظ کنیم و درمورد آن تعمق کنیم.آیه ای که به ما می گوید چه معامله ای باید انجام شود تا بتوانیم از مسیح پیروی کنیم.
بیایید نظر بیندازیم – گناه ما برعیسی گذاشته شده است تا عدالت او بر ما گذاشته شود.
به نظر می رسد که این یک مبادله منصفانه نیست.
او به صلیب میخکوب می شود و برای گناهان ما رنج می برد تا بتواند عدالتی را که به تنهایی نداریم به ما بدهد؟
او چیزی را به ما میدهد که لیاقتش را نداریم، برایش کار نکردهایم، نمیتوانیم کار کنیم و هرگز نمیتوانیم آن را جبران کنیم؟ پلیدی من برای قدوسیتش؟ ناامیدی من برای امید او؟ بدبختی من برای یقین او؟
چگونه تاجری چنین معامله ای را ترتیب می دهد؟ او بدون شکایت، ناله، و غر زدن
چوب (صلیب) و پارچه بدون رشته ای را برای خودش می گیرد. و چیزهای زیادی را برای ما می بخشد. حالا درک می کنید چرا به عشقش می گویند بی قید و شرط؟
اگر می گویید که از عیسی پیروی می کنید، اکنون متوجه میشود که چرا باید مردم را مانند او دوست بدارید: و در ازای آن هیچ انتظاری نداشته باشید، اغلب در ازای آن چیزی دریافت نمی کنید اما آن را – با اشتیاق، بدون غر زدن، شکایت کردن، و ناله کردن انجام می دهید؟
ولی اگر تولد باکره اتفاق نیفتاده باشد، این معامله از بین میرود. اگر عیسی ازباکره زاده نشده است، یعنی عیسی خدا نیست، یعنی او فقط یک مرد معمولی بود، یعنی او هم مثل من و شما گناهکار است، یعنی وقتی گناهم را به او می دهم، اوهیچ چیز با ارزشی ندارد که در عوض آن به من بدهد. فقط دو گناهکار در حال تبادل گناه هستند.
یعنی هیچ راهی برای رفع مشکل گناه من وجود ندارد. یعنی همه ما به جهنم می رویم.
سی اس لوئیس، نویسنده بزرگ مسیحی، نوشت: «پسر خدا انسان شد تا انسان ها را قادر سازد تا پسران خدا شوند» که تنها در صورت تولد باکره می تواند درست باشد.
نکته فوق العاده چشمگیرِمیلاد مسیح این است که خداوند نیازهای من و ارزش رابطه من با خودش را دلیل کافی برای گذر ازآسیب های تغییرمکان دانست.
اگر تولد باکره هرگز اتفاق نیفتاده باشد، ما نمی دانیم که خدا چگونه است.
منتقدان مسیحیت می گویند که عیسی هرگز ادعا نکرد که خداست
حیف است که آنها این آیه را نادیده بگیرند.
یوحنا ۱۰:۳۰
“من و پدر یکی هستیم.”
خدای پدر و عیسی اساساً یکی هستند، که دارای ویژگی های مشابه، طبیعت مشابه، خصوصیات مشابه، و صفات مشابه می باشند.
همانطوریکه خدای پدر شما را دوست دارد، عیسی نیز شما را دوست دارد.
خدای پدر مقدس است، عیسی نیز مقدس است.
خدای پدر مهربان است، عیسی نیزمهربان است.
خدای پدر ابدی است، عیسی نیز ابدی است.
خدای پدر حکیم است، عیسی نیز حکیم است.
خدای پدر بر همه چیز قدرت دارد، عیسی نیز برهمه چیز قدرت دارد.
خدای پدر صبور است، عیسی صبور است.
خدای پدر هر طوریکه باشد، عیسی نیز دقیقاً همان است.
حقیقتاً: ما در باره خدای پدر چیزی بیشتر از آنچه که از طریق کلامش خوانده ایم، نمی دانیم… که به این معنی بوده باشد که عیسی مسیح را به عنوان خدا رد کنیم و هیچ امیدی برای بهتر شناختنش نداشته باشیم.
بهتر است به یوحنا ۱۴:۸ نظر بیندازیم.
فیلیپ به او گفت: «خداوندا، پدر را به ما نشان بده که همین برای ما کافی است.»
این آیت یک شب قبل از رفتن عیسی به صلیب آمده بود. او ۳ سال را با شاگردانش سپری کرده بود. با این حال فیلیپ درخواستی ناامیدکننده می کند ومی گوید: « تمام تعلیمات تو برای من کافی نبود، من میخواهم خدای پدر را بیبینم» اگر زمانی پیش می آمد که عیسی می خواست سر خود را با ناامیدی به دیواربکوبد، مطمئناً همین لحظه بود.
یوحنا ۱۴:۹
عيسی جواب داد: «فيليپ، آيا بعد از تمام اين مدتی كه با شما بودهام، هنوز هم نمیدانی من كيستم؟ هر كه مرا ببيند، خدای پدر را ديده است. پس ديگر چرا میخواهی او را ببينی؟»
عیسی ۳ سال از زندگی خود را صرف صحبت درباره شخصیت، هدف و
صفات خودش کرده بود، تا بشر بتواند ببیند پدرش چگونه است. اما فیلیپ می گوید: این کافی نیست من بیشتر می خواهم. در ادامه عیسی مسیح میگوید متاسفم، فیلیپ تو هیچ مکاشفه دیگری از جانب من در مورد اینکه خدای پدر چگونه است دریافت نخواهی کرد. تو نیازی به مکاشفه اضافی نداری، مگر اینکه برای گوش دادن وقت بگذاری.
عیسی قبلاً با جزئیات بسیارزیاد به ما نشان داده است که پدر چگونه است.
اگر تولد از باکره هرگز اتفاق نیفتاده باشد، پس عیسی خدا نیست، بنابراین ما نمیدانیم خدای پدر چگونه است، به این معنی که همه ما میتوانیم به هر کتابخانه عمومی برویم، کتابهایی را که در مورد خدا نگاشته شده است را برداشته مطالعه کنیم، و حدس بزنیم که آیا این چنین است، یا همه آن کتاب ها حقیقت را می گویند……. زیرا اگر تولد از باکره هرگز اتفاق نیفتاده باشد، یعنی عیسی فقط یک انسان بود نه خدا، به این معنی که او نمیدانست پدر چگونه است، یعنی اینکه شما اصلاً خدا را نمی شناسید و هرگز نخواهید شناخت یعنی شما نیز هرگز یاد نخواهید گرفت که خدا چگونه است.
اگر تولد ازباکره اتفاق نیفتاده، پس برای یافتن راه بهشت دست بکار شوید.
رومیان ۶:۲۳
” زیرا که مزد گناه موت است، اما نعمت خدا حیات جاودانی در خداوند ماعیسی مسیح.“
اگر کاری را انجام دهید، برای کارتان دستمزد می گیرید.
اگر گناه کنید، مزد گناه خود را می گیرید، که مزد آن مرگ است. یعنی – جدایی ابدی از خدا. گناه شوخی نیست شما انتخاب می کنید که گناه کنید، و گناه عواقب خودش را به همراه دارد – یعنی جدایی ابدی از خدا، و یا هم مرگ ابدی.
اگر تصمیم گرفتید که هیچ تلاشئ در مورد گناهان خود انجام ندهید، این آخرعاقبت شماست. یعنی (پایان داستان شما) اما خداوند به آدمان گناهکار از روی فیض خودش هدایایی را پیشنهاد می کند. او میخواهد چیزی را به ما می دهد که ما نمی توانیم به دست آوریم: و این یعنی زندگی ابدی در عیسی مسیح.
اگر این هدیه نجات را در مسیح دریافت کرده اید، شما یک مسیحی هستید. تا زمانیکه این هدیه را با دقت نگاه نکرده و آن را تجزیه و تحلیل ننموده و درک نکنید که چگونه آن را دریافت کرده اید ، شما یک مسیحی نخواهید بود.
این هدیه یک رابطه عمیق با عیسی مسیح است که میتواند گناهان شما را ببخشد و زندگی جدیدی به شما بدهد. این هدیه را باید دریافت کرد زیرا تنها راه نجات از گناه است.
هیچ چیز دیگری نمی تواند شما را از گناه رهای بخشد.
اما اگر عیسی از باکره به دنیا نیامده باشد، نمی تواند شفای گناه باشد، پس چه چاره ای جز تلاش برای رسیدن به بهشت دارید؟ ” تولد باکره نشانه قضاوت خداوند در برابر همه تلاش ها برای رسیدن به رستگاری با ابتکار و خودشکوفایی انسان است.“
اگر عیسی ازباکره به دنیا نیامده باشد، عواقب دیگری نیز وجود دارد، مانند اینکه کتاب مقدس درست و صادق نیست، اما ما به اصلی ترین آنها نگاه کرده ایم. اگر تولد باکره هرگز اتفاق نیفتاده باشد، یعنی اینکه خدا با ما نیست، ما منجی نداریم، ما نمی دانیم خدا چگونه است.
چگونه بفهمیم تولد باکره اتفاق افتاده است؟
منتقدان می گویند که فقط در دو جا درعهد جدید در کتابهای متی و لوقا ذکر شده است – اما با صراحت درهمه جای عهد جدید ذکر نشده است.
پاسخ آنان باید از روی نداشتن آگاهی درست باشد: چند بار باید چیزی در کتاب مقدس ذکر شود تا درست باشد؟
تولد از باکره در عهد قدیم در کتاب اشعیا نبی نیز ذکر شده است.
اشعیا ۱۴ـ۷:۱۳
” ای خاندان داود بشنوید! آیا شما راچیزی سهل است که مردمان را بیزار کنید بلکه میخواهید خدای مرا نیز بیزار کنید. بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او راعمانوئیل خواهد خواند.“
این بدان معنا نیست که ما آن را کاملاً درک می کنیم.
چگونه روح القدوس پسر خدا را در رحم مادر نقش بست؟ خدا بودن و در رحم بودن چگونه بود؟ من نمی دانم، اما این اتفاق افتاد.
آیا تا به حال دیده اید که کسی شروع به کشیدن یک تکه نخ از سویشرت کند و به آرامی، به طور پیوسته کل ژاکت باز شود؟
این رشتهِ تولد باکره را از مسیحیت بیرون بکشید، و سپس خواهید دید که همه چیز به یک آشفتگی بزرگ باز می شود، همانطور که زندگی شما با یک آشفتگی بزرگ باز می شود.
اگر این کار را انجام دهید، روزی متوجه می شوید که شما مقصر دستبرد هستید – این شگفت انگیزترین شگفتی است که می تواند ذهن انسان را درگیر کند – که خالق ابدی جهان باید به زندگی انسانی ما وارد شود. و طبیعت انسانی ما را با به دنیا آمدن به عنوان فرزند یک مادر متصور شود.
آن کودک که خودش این سیاره را ساخته است حالا در یک آخور زیر سقف حیوانات آرمیده است. هیچ چیز نمی تواند این واقعیت را تغییر دهد که ما در یک سیاره بازدید شده زندگی می کنیم. خدا وظیفه یا مسولیتی را به کسی نسپرد – جایگزین نفرستاد – او نمی خواهد که از دور ما را تماشا کند. بلکه او می خواهد زندگی الهی خود را با ما در میان بگذارد.
آیا می توانید باور کنید که خدا تا چه حد مایل است تا نجات دهنده ما شود؟